سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قربانگاه خردها را بیشتر آنجا توان یافت که برق طمعها بر آن تافت . [نهج البلاغه]
شعر - ↓↓↓↓M↓↓↓↓
........ موضوعات وبلاگ ........

..........حضور و غیاب ..........
یــــاهـو
........... لوگوی خودم ...........
شعر - ↓↓↓↓M↓↓↓↓ .......جستجوی در وبلاگ .......

........... دوستان من ...........


............. اشتراک.............
 
............آوای آشنا............

............. بایگانی.............
بهار 1385

........... طراح قالب...........


  • شعر

  • نویسنده : میلاد xxxx:: 85/2/5:: 4:15 عصر

    بی تو با تو

    آن روز با تو بودم
     امروز بی توام
     آن روز که با تو بودم
    بی تو بودم 
     امروز که بی توام با توام

     

    قصه ی ما

    قصه نویس ! قصه نویس ! هق هق ما رو بنویس
    آیینه بین تویی ! بخون درد رو از این چشمای خیس
    بگو شنل قرمزی رو گرگه کجای قصه خورد ؟
     بگو ! بگو حسن کچل کجای این ترانه مرد ؟
    سیب طلا پیشکش تو ‚ باقی قصه رو بگو
    به شهر آفتاب می رسن ‚‌ گردنه های تو به تو ؟
    قصه ی ما صدا نداشت
     اول و انتها نداشت
     آسمون سربی شب
    برای ستاره جا نداشت
    قصه نویس ! تو قصه مون برده ها کی رها می شن ؟
    دروازه های مهر و موم کجای قصه وا میشن ؟
    جونم به لب رسید از این قصه های سرد سیاه
    خسته شدم از این شب مداوم بدون ماه
    بگو کجای ماجرا غوله می افته از نفس ؟
    ماهی کوچیک سیاه تا کی می مونه تو قفس؟
     قصه ی ما هر چی که بود
     ترانه کم داشت نه سرود
    یه روز به دریا می رسه
    ماهی بی قرار رود

    حمید مصدق


    نظرات شما ()